2 کلمه حرف بودار ( فرهنگی)!
اميرالمومنين علي علي السلام مي فرمايد از من در خفا و آشكار انتقاد كنيد.
* حقانیت به غالب بودن یا مغلوب بودن و اکثریت داشتن یا نداشتن ، تریبون و رسانه داشتن نیست. علي عليه السلام مي فرمايد: در طريق درست، از كمي رهرو وحشت نكنيد. اگر راه ما درست است دیگران باید خودشان را اصلاح کنند و به سمت ما بیایند. ما که نباید به صرف اینکه آنها جریان غالب هستند یا نیستند به آن طرف برویم. " خذالحق ثم اهله" یعنی این .
* بايد جامعه ما به آن حد از رشد اجتماعي و سياسي برسد كه حتي در حالي كه كشور زير بمباران دشمن است مثلاً سئوال از رئيس جمهور در كمال آرامش انجام شود و يك امر طبيعي باشد.
* وحدت برای این است که اصولی باقی بماند، اگر قرار است اصولی باقی نماند که وحدت دیگر به درد نمیخورد.
* به بهانههای مختلف کنار میکشیم. گاهی هم چون میخواهیم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم، رهبری و ولایت فقیه و تضعیف نظام را بهانه میکنیم.
* قبول نداشتن وظيفه دولت در نظارت بر امور فرهنگي مخالف اسلام است و تاكيد بر آزادي بيان موافق اسلام. اولي استفاده از ابزار نامشروع است و دومي استفاده از ابزار مشروع.
* نظارت بر امور فرهنگي منحصر در كار پليسي نيست، كار پليسي آخرين مرحله و در موارد خاص است. راههاي مختلفي براي دولت وجود دارد، ميتواند از ادارات دولتي شروع كند. همين كه مردم بدانند دولت روي اين موضوع حساس است، نيمي از مشكل حل است، اما وقتي ببينند رئيسجمهور كشورشان حساسيتي نسبت به اين موضوع ندارد، اوضاع بدتر ميشود.
* پیروان خودكفايي در شناخت اسلام ، معتقدند ما خودمان بدون واسطه ميفهميم. به همين دليل اعتقاد چنداني به روحانيت و مراجع تقليد ندارند، لذا حرف مراجع براي آنها اهميت چنداني ندارد. آنها برداشت خاصي از ولايت فقيه دارد و گاهي هم از دستورات ولي فقيه تمرد مي كند و در زمينه فهم اسلام ناب احساس نياز به روحانيت نمي كند.
* يكي از انحرافات عدم انتقاد از خود به بهانه تقويت گروه مخالف و یا فتنه گران است . ما اين حرفها را قبول نداریم. اتفاقاً پیروان اصول بايد خودشان ضعفهایشان را برطرف كنند؛
آزادی بیان
به همان اندازه كه بر آزادي بيان تأكيد ميكنيم، بايد با ليبراليسم و رهاسازي فرهنگي و تصور نامحدود بودن آزاديهاي اجتماعي هم مقابله كنيم.
آزادي اقسام مختلفي دارد و همه اين اقسام يك حكم ندارند. ما معتقد به آزادي بيان در حد عالي آن هستیم ولي آزاديهاي اجتماعي را نامحدود نميدانیم. البته هيچ كدام از آنها نامحدود نيست. هر كدام از اين اقسام آزادي، فلسفه خودش را دارد. اينكه ميگوييم تفكر و بيان بايد آزاد باشد به خاطر اين است که قوه تفكر يك استعداد خدادادي است و نميتوان آن را محدود كرد. آنچه كه بايد محدود باشد تفكر نيست، نفاق و فريب است. در واقع وجود هر استعدادي در انسان منشأ يك حق است. وجود قوه تفكر و انديشه در انسان منشأ حق آزادي فكر و به دنبال آن آزادي بيان است يا مثلاً ميل به جنس مخالف در انسان منشأ حق ازدواج است.
نميتوان اينها را محدود كرد. ولي ما در آزاديهاي اجتماعي ميگویيم كه مصلحت فرد و مصلحت اجتماع نيز در اين آزاديها دخالت دارد. برخلاف غرب كه مرز آزادي اجتماعي را آزادي ديگران ميداند و ميگويد فرد تا جايي آزاد است كه آزادي او خدشهاي به آزادي ديگران وارد نكند، ما ميگویيم علاوه بر اين، مصلحت خود فرد و مصلحت جامعه نيز آزادي اجتماعي را محدود مي كند.
البته همان طور كه گفتیم آزادي تفكر و آزادي بيان نيز بدون مرز نيست، مرز آن نفاق و دروغ و نيرنگ و فريب مردم است. معيارها در آزادي بيان و آزادي اجتماعي با هم متفاوت است.
ملاك، ديدگاه يك شخص يا تغيير و تحول در ديدگاه او نيست. ملاك همان اصولي است كه اسلام گفته است.
امر به معروف و نهي از منكر
اسلام گفته امر به معروف و نهي از منكر، آنجا كه نياز به اعمال قدرت است، وظيفه دولت است و نه مردم. دولت اسلامي وظيفه دارد در اين جاها وارد شود. پس کسی نميتواند بگويد من اين نظر را قبول ندارم.همچنين نميتواند بگويد من نگاه ديگري داشتم و حالا نظرم عوض شده است و من قانون را اجرا نميكنم. بحث امر به معروف و نهي از منكر بحث موي جوانها نيست. اينها بحثهاي انحرافي است، در واقع مغالطه است، صورت مسئله را عوض كردن و بعد پاسخ دادن است. حتي در امر به معروف و نهي از منكر هم گفته شده كه به شرط اينكه احتمال تأثير دهيد واجب است و در غير اين صورت نه.
گفته شده احتمال تأثير بدهيد و مفسده اي هم بر آن مترتب نباشد.البته بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منكر دارد.بسته به اهميت موضوع، معني اينها هم فرق مي كند.
بد حجابي
دولتها تا كنون به اين مسئله نپرداخته اند، هر چه بوده از طرف مردم يا روحانيت بوده است، اقشاري كه واقعاْ دين دارند. به علاوه، ظاهر و باطن هر دو بايد درست باشد، هيچ كدام را نمي توان به بهانه ديگري رها كرد. درباره ساير منكرات هم زياد سخن گفته ميشود، اما محدوديتهايي وجود دارد، مثلاً اگر شما الان از مسئولان رده بالاي دولت انتقاد صريح كنيد چاپ نميشود. هر روزنامهاي هم بخواهد اين انتقادات را بنويسد توقيف ميشود و يا اگر سايتي بخواهد اين حرفها را منتشر كند، برايش دردسر درست ميكنند. تا يكسال پيش حرفها راحت گفته ميشد، اما الان شرايط عوض شده است. در عين حال اين درست نيست كه به دليل متوقف ماندن برخي ارزشهاي ديگر، ما بيایيم و جلو اقدامات ديگر را بگيريم.
* به دنبال رأي برخي از مردم بودن با اصول سازگار نیست. ما بايد به اصول پايبند باشيم؛ فارغ از اينكه مردم رأي بدهند يا ندهند. ما بايد حرف خودمان را بزنيم. بايد با مردم صادق باشيم و بگویيم نگاه فرهنگيمان چيست.
* ما معتقدیم با گفتوگو و با مشخص کردن دقیق مبانی و اصول میتوانیم با هم صحبت کنیم و به نتیجه برسیم تا مبانی مشخص شود، هر کس قبول داشت در این دایره بماند، هر کس قبول نداشت بیرون برود، کلیگویی فایدهای ندارد. باید بگوییم مبانی ما به صورت ریز و جزئی چیست؟ اینکه بگوییم مبنای ما ولایت فقیه، قانون اساسی، خط امام و … است، کافی نیست. اینها الفاظ مشترکی است که هر کسی برای خودش معنایی از آن اراده میکند.
* بايد به طور دقيق روشن شود كه التزام به ولایت فقیه یعنی چه؟ مثلا اگر در زمان انتخابات، ما به این نتیجه رسیدیم که نظر ولی فقیه به یک نامزد است، آیا ما مجاز هستیم فرد دیگری را معرفی کنیم یا به او رأی دهیم؟ ما بالاتر از آن میگوییم. حتی اگر ایشان به زبان بیاورند، آیا ما مجاز هستیم به سراغ فرد دیگری برویم یا نه؟ ما میگوییم مجازیم. اصلاً انتخابات یعنی همین؛ یعنی رقابت.
* طبیعت انتخابات یعنی اینکه آزاد باشد و رقابتی. اگر قرار باشد هرجا نظر، مثل نظر من بود با آن همراهی کنم و آنجا که نبود، نظر خودم را عمل نمایم که اساساً فردی ولایتپذیر هم نباشد همین گونه رفتار میکند. هر جا که نظرش موافق بود رأی میدهد هر جا نبود به نظر خود عمل میکند.
* نظر رهبری، یک وقت حکم حکومتی است، همه باید بپذیرند. اینجا اگر کسی مخالف باشد جای چون و چرا نيست. ولی جایی که حکمی در کار نیست، ما آزادیم. ما نباید اینجا کاتولیکتر از پاپ شویم و به دنبال کشف نظر رهبری برویم.
سیره امیرالمومنین (ع) و دیگر ائمه
اگر امیرالمومنین حکم جهاد میداده، طبیعی است که مخالفت با آن، مخالفت با ولی امر بوده و همه باید گردن مینهادند. اما در جاهایی که حکم نبوده، مردم مخیر بودهاند. کما اینکه ایشان خود خطاب به مردم میگویند در خفا و آشکار از من انتقاد كنيد.
* گاهي ما از اين جمله امام (ره) كه حفظ نظام بالاتر از هر چيز ديگر است، سوء برداشت داشته ايم. راه حل، اصلاح دولت است، راه حل تمکین دولت به قانون است. راه حل اقتدار مجلس است. اینکه فرد مسئولی خیلی راحت بیاید بگوید من این قانون را قبول ندارم و اجرا نمیکنم، پدیده بسیار زشت و نوظهوری است. این نشانه استبداد است.اگر مجلس درست به وظیفه خودش عمل کند و حتی اگر لازم است از رئیس جمهور سؤال کند به نفع کشور خواهد بود.
* معتقدیم هر آنچه رهبری علنی میفرمایند و در رسانهها منتشر میشود ملاک عمل ماست ولی اینکه گفته شود احساس میشود چنین نظری داشته باشند، قابل قبول نیست.
* معتقدیم مسئولان امنیتی و سیاسی کشور باید طوری عمل میکردند که اصلاً نیازی به ورود رهبری به بحران پیدا نمیشد. ضعف مدیران بحران باعث شد رهبری احساس نیاز کنند و وارد شوند. اینها ضعفهای ماست. اگر ما خوب عمل کنیم اصلاً نیازی به هزینه کردن از رهبری نیست.
* سه تا کلمه در مملکت داریم که پدر انقلاب را در آورده است! یکی «مصلحت»، یکی «خدمت»، یکی «احساس و انگیزهی درد». برای چی؟ برای اینکه هیچ کدام محتوا ندارند. بیاییم محتوای مصلحت، محتوای خدمت، محتوای تکلیف را در بیاوریم، تا همه احساس تکلیف نکنند؛ همه احساس خدمت نکنند؛ همه هم احساس درد نکنند!
**بخشهایی از صحبتهای یک درد آشنا ...
نیست شو تا هستیت از پی رسد