موسيقي نوروز...

درسينه من راز نهان، نوروز است       اين آن پر از ترانه ها نوروز است

انگشت بر اين در بنواز آنگه، بين        چه معجزه ها در پس اين نوروز است

پيش از هر سخني بايد بگويم كه اين مقاله نتايج پژوهشي ميداني از بخشي بسيار اندك از انواع موسيقي نوروز در ايران است.

۱- اشاره‌اي دارد به نوروز و آيين‌ها در ايران ۲- مجريان موسيقي نوروز

ادامه نوشته

مشغله های مشاهیر...

آدولف هيتلر........................ديكتاتورآ لمان...............................نقاش پوستر

آلبرت انيشتن.......................فيزيكدان...........................منشي اداره ثبت

الويس پريسلي.....................خواننده..............................راننده كاميون

اميركبير............................صدراعظم ناصرالدين شاه..................آشپز

ادامه نوشته

همه چیز درباره چارشنبه سوری...

پرسش: قدمت چارشنبه‌سوري چقدر است و آيا درست است كه چون در ايران باستان ايام هفته وجود نداشته و زرتشتيان هم اين رسم را برگزار نميكنند، پس سنتي جديد است؟

بعضي محققان چارشنبه‌سوري را شكل عوض‌شده جشن سده يا آتش نوروزي مي‌دانند. آيا اين درست است يا دليل ديگري دارد؟

چرا ايرانيان چهارشنبه را نحس مي‌دانستند؟

ارتباط مراسم چارشنبه‌سوري با آب در چيست و چرا دختران مي‌بايست آب چشمه را بياورند؟

چرا چهارشنبه‌سوري در سه‌شنبه برگزار مي‌شود و آيا چهارشنبه درست است يا چارشنبه؟

آيا پريدن از روي آتش عمل توهين‌آميز به آتش نيست؟

آيا چارشنبه‌سوري در مناطق ايراني‌تبار هم برگزار مي‌شود؟

برای دانستن پاسخ سوالات ادامه مطلب را کلیک کنید...

ادامه نوشته

بهاران و اربعین خون...

ای دل ، شتاب كن تا خود را به كربلا برسانیم! می گویی : مگر سر امام عشق را برنیزه ندیده ای و مگر بوی خون را نمی شنوی ؟ كار از كار گذشته است . قرن هاست كه كار ازكار گذشته است ... اما ای دل ، نیك بنگر كه زبان رمز ، چه رازی را با تو باز می گوید :‌كلّ ارض كربلا و كلّ يوم عاشورا. يعني اگرچه قبله در كعبه است، اما  فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ.  یعنی هر جا كه پیكر صد پاره تو بر زمین افتد ، آنجا كربلاست ؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره ، كه در حقیقت . و هر گاه كه عَلَم قیام تو بلند شود عاشوراست ؛باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره . و اگر آن قافله را قافله عشق خواندیم در سفر تاریخ ، یعنی همین.

عجب رازی در این رمز نهفته است ! كربلا آمیزه كرب است و بلا ... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است . و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده اند ، تشنگی راز است. و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ كه می دانی ـ نرسند ، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟

 آن شراب طهور كه شنیده ای بهشتیان را می خورانند ،‌میكده اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه اینچنین بی سرودست و پا افتاده اند . آن شراب طهور را كه شنیده ای ، تنها تشنگان راز را می نوشانند وساقی اش حسین است ؛ حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین.

الا یا ایها الساقی ادر كأساً و ناولها                كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها

آیا اینطور نیست؟

Le plus grand handicap : la peur.

Le plus beau jour : aujourd'hui.

La chose la plus facile : se tromper.

La plus grande erreur : abandonner.

Le plus grand défaut : l'égoïsme.

La plus grande distraction : le travail.

La pire banqueroute : le découragement.

 

Les meilleurs professeurs : les enfants.

Le plus grand besoin : le bon sens.

Le plus bas sentiment : la jalousie.

Le plus beau présent : le pardon.

La plus grande connaissance : Dieu.

La plus belle chose au monde : l'amour."

مقدمه‌اي درباره خاستگاه ادبيات و فرهنگ ادبي اروپا

يونان و روم باستان

دنياي جديد به دلايل بسياري ادامه دنياي يونان و روم است، البته نه در تمام رشته‌ها و ازجمله نه در رشته‌هايي مانند پزشكي، موسيقي و حتي صنعت و علم. اما در بيشتر فعاليت‌هاي عقلاني و معنوي ما نوادگان و نبيرگان روم و يونان باستان هستيم. تمدن ما در صورت عدم حضو يونان و روم بسيار ضعيف‌تر، مادي‌تر و مبتذل‌تر از آنچه كه هست مي‌شد، دستاورد فرهنگي و معنوي و اخلاقي روم و يونان چنان عظيم بود كه سيلاب حوادث (ازجمله بربرها تا انقلاب صنعتي) نتوانست به‌طور كامل آن را محو و نابود كند و همين از سقوط كامل ما به ذره بربريت جلوگيري كرد (گواينكه بشر بارها تا پاي اين پرتگاه رفته و حتي گريزي نيز بدان زده و مي‌زند).

ادامه نوشته

بهشتي براي تنبل‌ها!!!

ميليون‌ها نفر در فرانسه داراي تعطيلات تمام‌نشدني يك‌ماهه، دوماهه و يا شايد بيشتر هستند. باور كنيد كه ما درباره ثروتمندان صحبت نمي‌كنيم. اين آدم‌ها، كارمندان دولتي و كارگران معمولي هستند. آمريكايي‌ها نسبت به فرانسوي‌ها بيشتر به آينده فكر مي‌كنند، اما ما فرانسوي‌ها عقيده نداريم كه آينده بهتر از حال خواهد بود.

شبكه معتبر «C.B.S» آمريكا در گزارشي از كشور فرانسه، اين كشور را سرزميني با بيشترين تعطيلات و كمترين ساعات كاري معرفي كرده است.

ادامه نوشته

افزایش آمار بیکاری در فرانسه

ميزان بيكاري در فرانسه در ماه ژانويه سال جاري ميلادي نسبت به ماه گذشته به ميزان ‪ ۰/۷‬درصد افزايش يافته است.
وزير كار و اموراجتماعي فرانسه روز سه‌شنبه با انتشار بيانيه‌اي اعلام كرد: نرخ بيكاري كه در ‪ ۹‬ماه باقيمانده به پايان سال ‪ ۲۰۰۵‬ميلادي بطور متوالي كاهش يافته بود، در ماه ژانويه سال ‪ ۲۰۰۶‬اين نرخ به‌ميزان ‪ ۰/۷‬درصد افزايش داشته است.

"ژان لويي برولو" در اين بيانيه به سير نزولي كاهش نرخ بيكاري در ماههاي آينده ابرازخوش بيني كرده است.
براساس اين گزارش، با افزايش نرخ ‪ ./۷‬درصدي بيكاري در ژانويه گذشته، ‪ ۱۶‬هزار و ‪ ۳۰۰‬نفر بر تعداد بيكاران فرانسه افزوده شده است.
با احتساب اين رقم، هم‌اكنون فرانسه داراي دو ميليون و ‪ ۲۳۶‬هزار و ‪۹۰۰‬ نفر بيكار است كه اين تعداد معادل ‪ ۹/۶‬درصد جمعيت فعال اين كشور را شامل مي‌شود.
نرخ بيكاري در قشر جوان فرانسه نسبت به ساير گروههاي سني بيشتر است.
اين قشر اجتماعي فرانسه درماه ژانويه گذشته با بيشترين ميزان بيكاري مواجه بوده است.
براساس گزارش وزارت كار و امور اجتماعي فرانسه بيشتر جوانان جوياي كار در اين كشور افراد زير ‪ ۲۵‬سال هستند كه ‪ ۲۲/۸‬درصد آنان بيكارند.
گروههاي سني بالاي ‪ ۵۰‬سال در فرانسه با داشتن ‪ ۶/۹‬درصد رقم بيكاري، كمترين گروه بيكاران را در اين كشور تشكيل مي‌دهند.
در اين گزارش، رقم بيكاري افراد در گروههاي سني بين ‪ ۲۵‬تا ‪ ۴۹‬سال در فرانسه ‪ ۸/۷‬درصدي اعلام شده است.
دولت فرانسه اخيرا براي مقابله با بيكاري، طرح جديد استخدامي خود را در مجلس ملي اين كشور به تصويب رساند. اين قانون كه از سوي مجلس سنا در دست بررسي است همچنان با اعتراض جناح چپ و دانشجويان فرانسوي مواجه است.
جناح چپ فرانسه معتقد است كه اين قانون نمي‌تواند مشكل بيكاري فرانسه را حل كند.
قرار است هفتم مارس (شانزدهم اسفندماه) تظاهرات سراسري در اعتراض به اين قانون در فرانسه برگزار شود.

عقل یا عشق...

خداوند ‌عقل وعشق را آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان آنها معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد ، عشق را در راهی كه می رود ، تصدیق خواهد كرد ؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست .

بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا ، چگونه ممكن است كه تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی كه در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند ،‌ و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی ؟ آنان را می گویم كه عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ كره ارض است . هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است . پس چه جای تردید؟ راهی كه آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد. واگر نه ، این راحلان قافله عشق ، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفته اند ؟
الرحیل ! الرحیل ! اكنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را ! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق می دانند كه ماندن نیز در رفتن است . جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش می خواند …

بهترین امان ، امان خداست و آنكس كه در دنیا از خدا نترسد ، آنگاه كه قیامت برپا شود در امان او نخواهد بود . و من از خدا می خواهم كه در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم ...

گوش كن... قافله عشق در راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد كه : ‌الرحیل ، الرحیل . از رحمت خدا دور است كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. ای دعوت فیضانی است كه علی الدوام ، زمینیان را به سوی آسمان می كشد. و بدان كه سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی كه در آن ، چشمه خورشید می جوشد و گوش كن كه چه خوش ترنمی دارد در تپیدن ؛ حسین ، حسین ، حسین ،‌حسین . نمی تپد ، حسین حسین می كند .

لودويگ ون بتهوون

"طبيعت زيبا را بنگر و به روحت آرامش ببخش . عشق خواهان بهترين چيزهاست و برای آن دلايل خوبی دارد."

اين جمله قسمتی از نامه ی هنرمندی موسيقيدان است که در تنهايی زيست و سمفونی هايش را محرم رازهايش ساخت. اين که مخاطب اين نامه چه کسی بوده ، برای هيچ کس آشکار نيست ، اما اين حضور واقعی ، يا حتی رويايی به حدی نيرومند بوده است که دستان يک مرد را روی کليدهای پيانو قرار می داد و با حرکات موزون انگشتان ، آهنگ هايی را به وجود می آورد که در تاريخ جاودانه شد. تنها بتهوون می داند راز اين حضور الهام بخش چه بوده است.

" لودويگ ون بتهوون" روز هفدهم دسامبر 1770 اولين آهنگ زندگی اش را شنيد و چشم هايش را در خانه قديمی شان واقع در "بن" گشود. خانواده او در اصل بلژيکی بودند ، پدرش يک خواننده و آهنگساز لااُبالی بود که هميشه تلاش می کرد از راههای آسان ، هزينه زندگی خانواده اش را تامين کند ؛ اما مادرش زنی آرام بود که به فرزندانش عشق می ورزيد. خانواده بتهوون از 5 کودک تشکيل می شد، اما در ميان آنها تنها 3 پسر شانس ادامه حيات يافتند. لودويگ همواره درباره زمان دقيق تولدش ترديد داشت . او در شرايطی به دنيا آمد که والدينش داغدار مرگ برادرش "لودوينگ ماريا" بودند و اين غم تا پايان عمر بر زندگی "بتهوون" سايه افکند . او به سرعت دريافت پدر ، غمگين مرگ برادر است و کوچکترين شيطنتی از جانب وی کافی است تا خشم پدر را برانگيزد. مادرش پيوسته داستان هايی از پدر بزرگش "کپل ميستر" روايت می کرد ، تا پندارهای مثبت از يک مرد را در ذهن کودکش پديد آورده و جديت و خشم بی مورد پدر را در سايه آنها پنهان کند و در نهايت پدر بزرگ به الگوی زندگی لودويگ تبديل شد. نخستين آموزش های موسيقی او در سن 5 سالگی آغاز شد. " يوهان ون بتهوون" اعتقاد داشت ، به سرعت می تواند اين کودک را به عنوان پديده دنيای موسيقی به جهان معرفی کند. به همين خاطر آموزش پيانو را از سنين خردسالی آغاز کرد."جرالد وگلر" دوست " لودويگ" به خاطر دارد که گهگاه از شيشه پنجره به منزل دوستش نگاه می کرد ، می ديد که او روی چارپايه ای قرار دارد و به سختی نوک انگشتانش را برای اجرای درس هايی که از پدر آموخته است ، به پيانو می رساند . اين تجربه بعدها به يکی از تلخ ترين خاطرات "بتهوون" تبديل شد ، چرا که پايان کلاس های آموزش پدر ، همواره با گريه کودک 5 ساله همراه بود . پدر او تلاش می کرد "بتهوون" را به عنوان نابغه به مردم معرفی کند و از اين راه امرار معاش کند ، او سرانجام کنسرتی ترتيب داد که در آن"لودويگ " به نواختن پيانو پرداخت . او کودک با استعدادی بود ، اما در آن سنين نشانی از نبوغ نداشت.

ادامه نوشته

(کتابخانه مذهبی ازنوع پاریسی)

لیستی ازکتابهای ترجمه شده به زبان فرانسه همراه با متن کامل آنها دراختیار شماست.

درمیان عناوین منتشره به کتابهای نام آشنا وجالبی برخواهید خورد...

ادامه نوشته

کاریکلماتور (4)

۱- چون نمیتوانم بایستم ، سر حرفم می نشینم !

2- آدمهای یکدنده سرعتشان کم است !

3- از فرودگاه سکوت به آسمان تخیلات پرواز می کنم !

4- در زمستان ، قحطی سایه است !

5- دو رو بودن سکه ها را چرا بعضی از آدمها نمی دانند!؟

6- سرنوشت گره کوری به رشته عمرم زده که از ترس گسستن نمی گشایمش !

7- در فاصله بین گامهای هزارپا سکوتی شنیده نمی شود !

8- نگاه خشمگین از دیدن لبخند عاجز است !

9- این حقیقت تلخ است که تلویزیون شیرین است !

10- مرگ به رسم یاد بود با زندگی عکس گرفت !

11- نویسنده ای آنقدر خودش را سانسور کرد که ناپدید شد !

12- از روزی که گوشت ماهی خورده ام ، موج روی دلم سنگینی میکند !

13- گاهی وقتها برای خواندن یک مجله دو تا عینک می زنم !

14- ماهی چشمم در اشکهایم شنا میکند !

15- چای تلخم را با طنزهای عبید شیرین می کنم !

16- خروس برای گفتن قوقولی...قوقو از صاحبخانه اجازه نمی گیرد !

17- ماه به کرم شبتاب حسودی می کند !

18- جای پایش از قدش بزرگتر است !

آخه چرا..؟ (فقط بروبچ فرانسوی بخونن!)

Dites-moi...

Pourquoi, en Occident, 95% des livres sur l'Islam sont écrits par des non-musulmans ?

Pourquoi les dires d'un chrétien, juif ou athée concernant l'Islam sont pris pour paroles d'évangile alors qu'un musulman ment sûrement à propos de sa religion ?

Pourquoi les femmes sont libres et encouragées si elles mettent une mini-jupe mais insultées si elles mettent un voile ?

Pourquoi une chrétienne avec un voile représente pureté et piété alors qu'une musulmane avec un voile est synonyme d'oppression et de tristesse ?

ادامه نوشته

آرزوهای قرن بیست و یکم...

یاران ! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن ، كه گذرگاه است ... گذر از نفس به سوی رضوان حق . هیچ شنیده ای كه كسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفكند ؟... و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیك است كه در كربلا ، و كدام انیسی از مرگ شایسته تر ؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد ، حسین كه از من و تو شایسته تر است . الرحیل ، الرحیل ! یاران شتاب كنید.

قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: كل یوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا... این سخنی است كه پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.

... و تو ، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اكنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه خون توست و انتظار می كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازمان و لامكان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان ، خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند . آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است ، كه او سرسلسله خیل پشیمانان است ، و اگر نبود باب توبه ای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان ، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند .

بیابان ، وادی حیرتی است كه از اختیار انسان تا جبروت حق گسترده است . برای آنان كه دل به امام نسپرده اند، این وادی ، عرصه بی فردای دهشتی طاقت فرساست . اما برای اصحاب عاشورایی امام عشق ... آنها دركوی دوست منزل گرفته اند واینچنین ،از زمان و مكان و جبر واختیار گذشته اند ... این باد نیست كه بر آنان می وزد؛ آنها هستند كه برباد می وزند . آنها از اختیار خویش گذشته اند تا جز آنچه او می فرماید اراده ای نكنند و چون اینچنین شد ، جبروت حق از آیینه اختیار تو ساطع می شود . آیینه را رسم این است كه « انا الشمس » بگوید ، اما تو او را اذن مده تا این « انا » را حجاب «هو» كند .

کاریکلماتور (1)

اميال شهوانيم را انچنان سركوب كرده ام كه غلط مي كنند تا اخر عمر !اجازه بروز و ظهور بخود دهند !!

طرفداران تاريكي مخالف باز شدن پنجره ها ! هستند !!

عارفي را گفتند چرا با خلق درنياميزي؟

گفت چه كنم قومي را كه عيب من پنهان از من دارند ولي با ديگران گويند!

هیچ دندانپزشکی نمی تواند دندان طمع را پر کند!!

دلا ! تا خوب بودي بد نبودم!!

جايگاه اداريم را محاسنم !! تعيين مي كند

اقتصاد فلج حتی قادر به خريد صندلي چرخدار براي خودش هم نخواهد بود!!

اگر بخواهيم "عدل و قسط " را عادلانه تقسيم کنيم " عدل " به بازاريان ميرسد و " قسط " به کارمندان!!

از زمانيکه چشمهايم تار ! شده است درتلويزيون ممنوع التصوير! شده ام!!

اهنگ رشد فقر! همچنان محزون نواخته مي شود!!

با اينکه دايما ضميرم اول شخص مفرد را صرف ميکند هيچگاه سير نمی شوم!!

شاعري وارد دانشکده شد

دم در ذوق خود را به «نگهباني» داد!

شاعري قبله‌نما را گم کرد... سجده بر مردم کرد!

شاعري وام گرفت...شعرش آرام گرفت!

شاعر تشنه ز دريا مي‌گفت...اهل بيت سخنش را به اسارت بردند!

تاجري دسته گلي پرپر ديد...ياد پروانه‌ي کسبش افتاد

شاعري ضربت خورد...تاجري شعرشناس در ته حجره‌ي خودشربت خورد!

كتاب مقدس

مجموعه عهد عتيق و جديد راكتاب مقدس گويند .ا لبته در بين اهل كتاب به آن (كتاب ) گویند; یعنی که فقط اين مجموعه نوشته ها لياقت ناميدن به ( كتاب ) را دارد . ولي لفظ ( كتاب مقدس ) هم رايج است .
عهد به معناي عقد وقرارداد بين انسان وخدا يا با شخصي ديگر است . عهد عتيق اسمي است كه مسيحيان آن را در مقابل عهد جديدي كه مژده آن در قسمت هاي عهد عتیق آمده است (ارمیا به تورات وساير كتب خاص يهود داده اند . ومنظور از عهد جديد شريعت عيسوي عليه السلام مي باشد .مسيحيان تقريبا تمامي عهد عتيق و عهد جديد فعلي را قبول دارند ولي يهوديان فقط قسمت عهد قديم را قبول دارند .تر جمه هاي بسياري از كتاب مقدس انجام گرفته است و ملتهاي مختلفي از آن استفاده كرده اند و از ماندگارترين كتب ديني - تاريخي بوده است
.

ادامه نوشته

انجمن نمايشنامه نويس هاي مُرده!

آشيل

مي گويند نخستين تراژدي نويس بزرگ جهان، اين حضرت است كه سال 525 پيش از ميلاد به دنيا آمده. هفتاد سال شيرين يا تلخ، زندگي كرده. اشراف زاده بوده. با سپاه يوناني هاي نامرد، با سپاه داريوش و خشايارشاه جنگيده. از نود تراژدي اي كه نوشته فقط هفت تايش باقي مانده. مثل پرومته در زنجير و سه گانة اورستيا .

ترجمه هاي شاهرخ مسكوب كه ناياب است. انتشارات تجربه اما سه تا از نمايشنامه هايش را در يك مجموعه منتشر كرده. با ترجمة عبدالله كوثري.

سوفوكْل

اهل يونان. هموطن آشيل. مي گويند كلي آدم خوشبختي بوده. مثل اين كه نود سال زندگي كرده. در جواني خيلي خوش قيافه بوده، انگار. همان وقت ها با سپاه يونان بر ضد دشمنان مي جنگد. چون ذاتا انسان موفقي بوده، در ميدان جنگ هم موفقيت هايي كسب مي كند. وقتي از نبرد باز مي گردد، آشيل به عنوان تراژدي نويس، آدم معروفي بوده. پس سوفوكل هم دست به كار مي شود و در جنگ نوشتن هم برنده مي شود. آشيل را شكست مي دهد و جايزه اي را مي برد. آنتيگون يا آن اديپ شهريار معروف را مي نويسد. كسي جرأت دارد بگويد اين حضرت والا نمايشنامه نويس بزرگي نبوده؟ بوده؟ اين عقدة اديپ و اين ها حالا سر زبان هاست كه براي اين آقا امتياز زيادي محسوب مي شود. البته بخشي از بحث روز بودن اين، مربوط مي شود به پروفسور فرويد كه با استفاده از نمايشنامة اديپ شهريار اين نظرية عقده و اين ها را صادر مي كند. بر پدر هر دو شان... رحمت!

از آن جايي كه مطالعة نمايشنامه هايش توسط دانشجويان گرامي تئاتر، الزامي است، چيزي از آثارش در كتابفروشي ها يافت نمي شود. فعلا در انتظار تجديد چاپ است انگار. تا بعد.

شكسپير

مي گويند بزرگ ترين نمايشنامه نويس دنياست. ستارة درخشان و قلة رفيع و از اين طور چيزها كه مي گويند، همين شكسپير است. نمايشنامه هاي كمدي نوشته و تراژيك. هملت، رمئو و ژوليت، ژوليوس سزار، تاجر ونيزي و مكبث را نوشته كه همه روي نمايشنامه نويس هاي ديگر تأثير گذاشته. در تئاتر هم همه كار كرده. نگهبان اسب مشتريان تئاتر بوده. نمايشنامه تصحيح مي كرده. در زمان شهرت هم كه هم كارگردان بوده، هم بازيگر، هم نويسنده. مورد توجه ملكه و ديگر رفقا هم بوده. هنوز هم كه هنوز است، حالا كه خيلي از مرگش گذشته، باز نمايشنامه هايش بدون تغيير يا دوباره خواني روي صحنه اجرا مي شود. هيچ نويسنده اي هم از كمتر از استاد به اش نمي گويد. ما هم همرنگ جماعت مي گوييم استاد، تا رسوا نشويم.

او هم اكثر نمايشنامه هايش در دو جلد توسط انتشارات سروش چاپ شده. با ترجمة علاءالدين پازارگادي

ادامه نوشته

دو کلمه حرف بودار!

«کسی که هدف ندارد حرکتش به سوی حیرت و سرگردانی است و خداوند تاکید دارد که «انسان را خلق نکردم جز برای بندگی خودم» و هدف انسان چیزی جز بندگی خداوند نیست.»
«نظم ذهنی جهت حرکت را مشخص می کند و آن چیزی است که به آن انضباط می گویند لذا رویکردی بوروکراتیک است. و در مقابل آن نظم فطری وجود دارد که اساسا ماهیت بوروکراتیک ندارد.»
نظم مکانیکی یا انضباط، انسان را از فطرت دور می کند: «بر اساس این نظم است که در جامعه ای مثل آلمان در 3 سال گذشته 15 میلیون قلاده فروخته شده و این نشان دهنده آن است در جامعه ای که میراث دار کانت، نیجه، هگل است انسانها نمی توانند در کنار هم زندگی کنند و مجبورند برای پرکردن خلاء تنهایی خود با سگ و گربه سر کنند و این به دلیل ماهیت سازمند شدن این جامعه و به تبع آن پیرتر شدن روز به روز آن است.»
«مومن نهاد گرا و ملتزم به نظم فطری است و شهادت را معامله با خدا می داند در حالی که در ادبیات انسان اروپایی معادل کلمه شهادت وجود ندارد و عملیات استشهاد دراین فرهنگ جایی ندارد و این به دلیل سازه مند بودن تمدن غرب است و اینکه در این نظام اجتماعی نظم بیرونی حکم فرماست.» 
2 سال قبل در ایالات متحده کتابی با عنوان پیامبر نیستی در مورد پیامبر اسلام به رشته تحریر در آمده بود:«به نظر این نویسنده پیامبر اسلام پیامبر خشونت و خون است. انسان غربی با این دیدگاه نمی تواند درک کند که شهادت به چه معناست؟ و در این خصوص سعی شده است که قرائت تروریستی از اسلام ارائه شود.»
«موضع مرکل و جرج بوش در خصوص اهانت به پیامبر اسلام و حمایت از روزنامه دانمارکی چهره آنها را در جهان اسلام تخریب کرد و این سوال در بین مسلمانان مطرح شد که آیا اسلام تروریست است یا مسیحیت؟»
«پروتستانیزم چهره مسیحیت را استحاله کرد و صورت جدیدی از مسیحیت ارائه داده و پس از عصر روشنگری اندیشه مدرن به اوج خود رسانیده است.»
تاکید هولوکاست توسط اروپاییها: «مرکل به صراحت اعلام کرده که اجداد من یهودیان را سوزاندند و این محصول مدرنیته است و ملتی که چنین اعتراف صریحی را می کنند تروریست اند و یا مسلمانان؟»
«مدرنیته‌ای که روشنفکر وطنی از آن دفاع می کند سیاهترین تجربه بشر است و آنهایی که در جمهوری اسلامی دم از پروتستانیزم می زنند از این مسئله غافلند که بدعت گذاران آن جایی برای دفاع از آن باقی نگذاشتند و این در حالی که در کشور ما عده ای که از لیبرالیزم و سوسیالیسم دفاع می کنند و دیگران را به فاشیزم متهم می کند در حالی که فاشیزم پدیده ای اسلامی نیست.»
خطاب به هابرماس : «بیایید به این جنگ با خدا پایان دهید چرا که لیبرالیسم مساوی اباحه گری است و با این دیدگاه ها فروپاشی غرب آغاز شده و در صورت به بن بست رسیدن لیبرال دموکراسی هیچ جایگزینی برای آن وجود نخواهد داشت و ما برای اینکه دلمان برای غرب می سوزد به آنها هشدار می دهیم که با این روند دوران فروپاشی شما نزدیک تر خواهد شد.»
خطاب به غرب : «شما 2700 کلاهک اتمی دارید ولی هنوز ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای دست پیدا نکرده است ترسیده اید؟
کدام حقوق بشر، کدام دموکراسی و کدام آزادی که از آن دم می زنید در حالی که کماندوهای شما به راحتی کودکان را در عراق شکنجه می کنند؟»
«شهید نهادگرا است و یک ماهیت فطری دارد و خود فروشی کرده است و با خداوند معامله کرده است متاسفانه مفاهیم قرآن استحاله شده است.»
خودفروشی نیز باید جهت داشته باشد : «خودفروشی یعنی تسلیم و خود اسلام هنر تسلیم شدن است.»
اقتصاد قرآن یک اقتصاد مشتری محور است : «دکترین اقتصادی اسلام در آیه 111 سوره بقره آمده است و در آن بیان می دارد عرضه از سوی انسان نسبی است و از طرف خداوند مطلق است و خداوند فقط از مومن می خرد و هر کس لیاقت عملیات استشهادی را ندارد و اینکه حزب الله لبنان عزیز است چون خود را به خدا می فروشد ولی سازمانی مثل القاعده چون انسانها را می کشد تروریست است.»
شهید انحصارگر است: «ایثارگر کسی است که بهشت خدا را می فروشد و به دنیا می چسبد. در حالی که شهید ایثارگر نیست، انحصار طلب است و خود را کمتر از خدا به کسی نمی فروشد.»
مدرنیته از بین می رود : «یکی از زمینه هایی که مدرنیته دنبال می کند نابودی مقدسات است در حالی که مدرنیته در حال از بین رفتن است.»
خطاب به غرب: «خونخواهی امام حسین هنوز ادامه دارد و کاری نکنید که با این توهین هایی که به اسلام می کنید خون خواهی مسلمانان دامنتان را بگیرد و معنی ثارالله خون خواهی توسط خداست و اگر فردی کشته شود خدا، خون خواه آن بنده خواهد بود.»

اسرار دل (فاش شده های سیدمرتضی)

خون حسین و اصحابش كهكشانی است كه بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند . كِرم لجن زار چگونه بداند كه بیرون از دنیایی كه او تن می پرورد ، چیست؟ زمین و آسمان او همان است ، و اگر او را از آن لجن زار بیرون كشند ، می میرد.

اگر نبود خون حسین ، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند... حسین چشمه خورشید است.

بخوان قل اعوذ برب الفلق ، كه این سرخی ازخون فرزند رسول خدا ، حسین بن علی رنگ گرفته آه از سرخی شفقی كه روز را به شب می رساند وآه از دهر آنگاه كه بر مراد سِفلگان می چرخد ! سر آنكه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز می شود در كجاست ؟ ای رازداران خزاین غیب ، سكوت حجاب را بشكنید و مهر از لب فروبسته اسرار برگیرید و با ما سخن بگویید.آه از این دلسنگی كه ما را صُمُّ بُكم می خواهد آه از این دلسنگی !

آیا كسی هست كه روح خویش را به شیطان نفروخته باشد.حیات قلب در گریه است و آن « قتیل العَرَبات » كشته شد تا ما بگرییم وخورشید عشق را به دیار مرده قلب هایمان دعوت كنیم و برف ها آب شوند و فصل انجماد سپری شود باری به سنگینی همه رنجی كه دراین آیه مباركه نهفته است : لقد خلقنا الانسان فی كبد.آه چه رنجی !