لودويگ ون بتهوون
" يوهان" که دريافت ، کودکش در اين زمينه موفقيتی به دست نمی آورد، تلاشش را بيشتر کرد که از اين کودک به عنوان نان آور خانواده استفاده کند . حالا ديگر نيازی نبود "بتهوون" ، "موتزارت" دوم باشد ، بلکه همين ميزان کفايت می کرد که دوستان پدرش را سرگرم کند و پول خردی دريافت کند . مادر "لودويگ" که از زندگی زناشويی اش رضايتی نداشت ، به مخالفت با "يوهان" پرداخت ، اما از آن جايی که همواره بيمار بود، نتوانست کاری از پيش ببرد. او در تلاش بود با سوزن دوزی ، چرخ زندگی را بچرخاند ، تا از ميزان فشار موجود بر کودکش بکاهد. "لودويگ" وابستگی بسياری به مادر رنجورش داشت و از او به عنوان تنها دوست و حامی اش نام می برد. بيست و ششم مارس 1776 ، روز اجرای اولين موسيقی اين کودک 8 ساله بود ، اما " يوهان" هنگام معرفی کودکش او را 6 ساله معرفی کرد.
" بتهوون" در دوران کودکی همواره تصور می کرد ، از سن واقعی اش کوچکتر است و زمانی که شناسنامه اش را دريافت کرد، به اين نتيجه رسيد که احتمالاً اين شناسنامه متعلق به برادرش " لودوينگ ماريا" بوده که 2 سال پيش از او متولد شده و بر اثر بيماری در گذشته بود. لودويگ بتهوون در 12 سالگی به چنان موفقيتی دست يافت که معلمش در مجله موسيقی نوشت « اگر او اين چنين ادامه دهد ، بی ترديد موتزارت جديد خواهد بود.» رفته رفته او در خانه جايگزين پدر شد . ابتدا نيازهای مالی خانواده اش را تامين کرد و زمانی که ديد لاابالی گری پدرش باعث می شود مسؤوليت هايش را به انجام نرساند ، اداره خانواده را به دست گرفت .
بتهوون در سال 1787 برای ملاقات با "موتزارت" و ادامه آموزش هايش به وين رفت. موتزارت هنگام برخورد با اين جوان شوريده حال ، با لباس هايی نامرتب و چشمهايی خاکستري ، در فکر فرو رفت و با ترديد پذيرايش شد ، اما کافی بود تا بتهوون در پشت پيانو قرار بگيرد ، تا استعدادش را نمايان سازد. موتزارت پس از شنيدن آوای موسيقی که از پيانوی لودويگ برمی خاست ، گفت: " نام اين پسر را به ياد بسپاريد . يک روز مردم دنيا را وادار می کند که درباره اش به بحث و گفتگو بپردازند."
بتهوون جوان ، پيشرفت چشمگيری داشت ،اما پس از مدتی مجدداً راه منزل را در پيش گرفت ؛ مادر زحمتکش او در حال احتضار بود و سر انجام تنها تکيه گاه خانوادگی او در روز هفدهم جولای 1787 برای هميشه او را ترک کرد. اين غم برای مرد جوان جانکاه بود. از همين رو خاطرات مادر و دست هايش را که بر اثر سوزن دوزی زخم شده بود، با موسيقی پيوند زد و آهنگ هايی آفريد که بيش از هر کس به خود او آرامش می داد. رفته رفته تمامی کسانی که در عرصه موسيقی دستی بر آتش داشتند، اين آهنگساز جوان را شناختند و از مصاحبت با او لذت بردند.
بتهوون ، اولين سمفونی اش را درسال 1800 در کنسرت وين ارائه داد. امروزه ما آهنگ های او را در طبقه بندی کلاسيک جای می دهيم ، شباهت بسياری ميان اين آثار و آهنگ های "موتزارت" احساس می کنيم ، اما حقيقت اين است که مخاطبان آن روزگار تفاوت ها و نوآوری های بسياری را در آهنگ هايش احساس کردند. يک سال بعد، اودرشبی که هيچ اثری از شادی و سرور نداشت، دوستش را فراخواند و در حالی که صدايش از زمزمه ای گنگ و مبهم بلندتر نمی شد، اعتراف کرد ناشنوايی تهديدش می کند.
فرزند خانواده بتهوون که از زمان خردسالی سختی های بسياری را تحمل کرده بود، ديگر تاب نياورد و برای اولين بار اعلام کرد زندگی با او رفتار عادلانه ای نداشت است. او در مقاله ای که به سال 1801 به چاپ رسيد، گفت به عنوان موسيقيدان نمی تواند با زندگی در سکوت مطلق مواجه شود و از اين امر هراسناک است، اما موسيقی همان عاملی بود که به بزرگترين انگيزه زندگی اش تبديل شد و او را به ادامه حيات واداشت. مقاله ديگری که ازاو به چاپ رسيد، نشانی از نااميدی های گذشته نداشت. بتهوون با افتخار اعلام کرد هنوز آهنگ های بسياری برای ارائه دارد و همچنان به راهش ادامه می دهد.
او در ماه جولای 1812 با گوته ملاقات کرد. اين 2 مرد بزرگ يکديگر را تحسين می کردند، اما حقيقت اين بود که در درک يکديگر ناکام بودند. با وجود اين "بتهوون" آهنگ هايی را برای اشعار اين شاعر تنظيم کرد و همواره تاسف خورد که چرا او را بهتر درک نکرده است .
روز پانزدهم نوامبر 1815 با مرگ "کارل" مصادف بود . برادر دوست داشتنی او هنگام مرگ وصيت کرد فرزندش تحت حضانت "بتهوون" بزرگ شود. اين بار نيزاو به خوبی به وظايف خود عمل کرد، با اين حال ، ناشنوايی باعث شد در ايجاد ارتباط کامل با کودک ناکام باشد.
"بتهوون" در سال 1827 به هنگام مراجعت از خانه برادرش بيمار شد . سرماخوردگی او دست در دست ديگر بيماری هايش داد، تا آنجا که در 26 مارس 1827 او را از پا انداخت .
از بتهوون تنها نامه ای برجای مانده است که هنوز مخاطبی برای آن يافت نشده است ، نامه ای که روزی يکی از لطيف ترين هنرمندان دنيا برای محبوبش نگاشت و هرگز به مقصد نرسيد.
نیست شو تا هستیت از پی رسد